Noosha
نداجان میدونی دردچیه؟
درداینه که:خودت دردداشته باشی..
امابخوای همدردی کنی باکس دیگه...
میدونم
میخواستی پدرت راتسلای خاطرباشی
ورفتی درکنارش نشسته
و
بااوحرفهازدی
ولیکن
بازبان بیزبانی
باچشمانی مملوازدرد
بانگاهی که پرده برمیداشتندازسربه مهراسرار
مگو!
پدرنیزباچشمانی مملوازغم تورانگریسته و
همچنان
هردویتان مملوازحس سکوت
فریادمیزدیدناگفته هایتان را...
آری!
جایی که
لبها به سکوت محکومند
این چشمهاهستند
که آزادانه سخن میگویند
بازبان بی زبانی!
نداجان
میدانی
دردکجاست؟
دردآنجاییست که
پدر
زل بزند به صفحه موبایلش وآلبوم عکس عزیز ازدست رفته اش رامرورکند

وهمچنان
مملوازحس سکوت
بغضش رافروداده
وقامت بودنش خم وخم وخمترگردد!
تابه ناگه
سکوت راجمله ای بس حزن آلودشکسته و
پدرگوید:"کاش بعدازشروین من بروم"
و
هردویتان
دربزمی غریبانه
مویه کنید
این داغ را...
آری !
نداجان
آخردردهمین است
که داغ عزیزی قامت یک مردراخم کند
و
دم برنیاورد..
متن ازنیما
تقدیم به شمعی که روزبروزدرحال آب شدن است..ندای بهترازجانم.

....هعی...
3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/04/10 - 04:30